شناسنامه علمی شماره
نویسنده
استادیار دانشگاه آزاد اسلامی واحد یادگار امام خمینی(ره)، شهر ری
چکیده
کلیدواژهها
عنوان مقاله [English]
نویسنده [English]
In addition to devising verdicts on individuals’ affairs, the Glorious Qur’an also focuses on social issues. The interpreters of the Holy Book throughout the 14th and 15th centuries (After Hegira) spent tremendous efforts to elaborate on the social aspects of the Qur’anic teachings. The past two centuries’ developments, there forms movements and the Muslims’ return to Qur’an have led to focusing onvarious social issues and this in turn has led to the entry of those issues into Qur’anic interpretations’ realm. This article, therefore, analyzes Allameh Tabataba’ie’s interpretative views from a social perspective.
کلیدواژهها [English]
قرآن کریم همانگونه که به عقاید و احکام تکلیفی انسان میپردازد، بسیاری از مطالب مربوط به زندگی اجتماعی بشر را بیان کرده است. این بُعد از قرآن از دیرباز مورد توجّه مفسّران بوده است و به تفسیر آیات مربوط به آن میپرداختند. توجّه به نیازهای موجود و منطبق نمودن مفاهیم قرآنی با مسائل اجتماعی، کشف و ارایة پیام هدایت قرآن در تمامی مسائل مرتبط با حیات، ویژگی بارز تفاسیر معاصر با گرایش اجتماعی است. مفسّرانی که با عنایت به نکات اجتماعی، آیات قرآن کریم را تفسیر کردهاند، معتقدند که جامعة اسلامی از مفاهیم قرآن دور افتاده است و برای احیای روح جمعی مسلمانان باید قرآن را بر اساس توجّه به عینیّتها و به انگیزة پاسخگویی به ضرورتهای زندگی کنونی تفسیر کرد.
در قرون أخیر، این گرایش تفسیری با جنبش اجتماعی سیّد جمالالدّین اسدآبادی در مصر و با نگاهی نو به تعالیم قرآن و اسلام شکل گرفت (ر.ک؛ معرفت، 1418ق.، ج 2: 465ـ456؛ ذهبی، 1424ق.، ج 2: 401 به بعد و شریعتی، بیتا: 2ـ1). مصلحان معاصر با این تفکّر کوشیدند پاسخی مناسب برای عقبماندگی جوامع اسلامی بیابند و با استناد به آیات قرآن کریم برای مشکلات جوامع اسلامی پاسخی مناسب ارایه دهند. آنان با تکیه بر شعار تجدّدخواهی دینی برای اتّحاد دنیای اسلام و برای مقابله با نفوذ استعمار، شعار برگشت به اصول دین اسلام را سر دادند (ر.ک؛ ذهبی، 1424ق.، ج 2: 548). این جریان سپس به وسیلة شیخ محمّد عبده و رشید رضا در تفسیر المنار، شیخ احمد مصطفی مراغی در تفسیر مراغی و سیّد قطب در فی ظلال القرآن و علاّمه طباطبائی در المیزان فی تفسیر القرآن ادامه یافت و افراد دیگری نیز به این جریان پیوستهاند. بنابراین، توجّه و اهتمام ویژة مفسّران قرآن کریم در دو قرن چهاردهم و پانزدهم به این جریان کاملاً مشهود است. علاّمه طباطبائی، مانند هر مفسّر اجتماعی دیگر، هدفش بازگشت آموزههای قرآن به متن زندگی مردم است و بر این باور است که قرآن کتاب هدایت و زندگی میباشد.
1ـ محورهای اجتماعی در تفسیر المیزان
با مطالعه و بررسی اندیشههای اجتماعی علاّمه طباطبائی در تفسیر المیزان درمییابیم که ایشان به مسائل متعدّدی پرداختهاند که جنبة اجتماعی دارند. مسألة حکومت اسلامی و مسائل سیاسی جامعة اسلامی (ر.ک؛ طباطبائی، 1374، ج 9: 152)، هویّتبخشی به جامعة اسلامی، تبیین وظایف و مسئولیّتهای اجتماعی (الحدید/ 25؛ المائده/ 48 و النّساء/ 7)، مرابطه در جامعة اسلامی (ر.ک؛ طباطبائی، 1374،ج 4: 144)، امر به معروف و نهی از منکر (ر.ک؛ همان، ج 3: 577)، همکاری و تعاون اجتماعی در امور خیریّه و رسیدگی به فقرا (ر.ک؛ همان، ج 5: 266)، توجّه به تعلیم، تربیت و اهمیّت علم در اسلام و نیز توجّه به علوم طبیعی و انسانی در تفسیر قرآن، تعامل میان دین و تکنولوژی و علم و عقل (ر.ک؛ کلانتری، 1377: 11)، کارآیی بخشیدن به تعالیم اسلام به عنوان یک مکتب فکری و اجتماعی، عدالت اجتماعی (ر.ک؛ طباطبائی، 1374، ج 1: 279)، مسألة آزادی انسان (ر.ک؛ همان، بیتا: 39) و لزوم مبارزه با ظلم و استبداد (ر.ک؛ همان، 1417ق.، ج 12: 243ـ242)، تفسیر سنّتهای الهی در زندگی و مرگ جوامع و تمدّنها (ر.ک؛ همان، 1374، ج 4: 187 و همان، ج 19: 658)، جهاد اسلامی (ر.ک؛ همان، ج9: 151) و لزوم مبارزه با دشمنان اسلام همچون استعمار و صهیونیسم (ر.ک؛ همان، ج4: 168) و ... از جمله محورها و موضوعهای مهم در گرایش اجتماعی در تفسیر المیزان است که علاّمه طباطبائی نسبت به تبیین این مسائل اهتمام ورزیدهاند.
2ـ مبانی نظری تفسیر اجتماعی المیزان
تفسیر با گرایش اجتماعی، تفسیری است که میکوشد با کشف و ارایة پیام و هدایت قرآن در تمام مسائل مرتبط با زندگی اجتماعی، علاوه بر درمان مشکلات و معایب آن، شایستگی و صلاحیّت قرآن را برای هدایت انسان اثبات کند (ر.ک؛ رضایی اصفهانی، 1385: 33). «این نهضت ادبی ـ اجتماعی با تلاش و کوشش فراوانی در راه تفسیر قرآن و تقریب آن به فهم همگان و انطباق آن با واقعیّات موجود آغاز شد و از امتیازات آن، این است که رنگی نو به خود گرفته، با چهرة فرهنگ و ادب معاصر و با پرداختن به مسائل جامعه درخشیده است و هرگز تقلیدگونه به مسائل ظاهری و خستهکننده که موجب دوری مردم از قرآن میشود، نپرداخته است. این تفسیر، پدیدهای نوظهور است که نخست به اظهار دقایق تعابیر قرآنی و آنگاه بیان آنها با اسلوب زیبا و ادبی و تطبیق آنها با هستی و حیات و سُنَن اجتماعی موجود در جامعه پرداخته است» (معرفت، 1380، ج 2: 481). برخی از مبانی نظری تفسیر اجتماعی المیزان به شرح ذیل میباشد:
1ـ2) تقریر و تأیید ذاتی و فطری بودن روحیة اجتماعی انسان
نوع زندگی انسان همواره به صورت اجتماعی بوده است و آیات متعدّدی در قرآن کریم نیز بیانگر این امر میباشد (البقره/ 213؛ الحجرات/ 13 و الزّخرف/ 32). انسان موجودی اجتماعی است و این امر منشاء درونی و طبیعی دارد؛ به عبارت دیگر، میل به زندگی اجتماعی به صورت فطری در درون انسان نهاده شده است و این میل او را به معاشرت با دیگران سوق میدهد. در این دیدگاه، انسان مدنیّالطّبع است (ر.ک؛ طالقانی، ۱۳۴۵، ج 2: 109ـ 108 و المراغی، ۱۹۶۲م.، ج 2: 121).
علاّمه طباطبائی در ذیل آیة 213 سورة بقره ضمن اشاره به مدنیّالطّبع بودن بشر مینویسد که انسان، این موجودى که به حسب فطرت خود اجتماعى و تعاونى است، در اوّلین اجتماعى که تشکیل داد، یک امّت بود (ر.ک؛ طباطبائی، 1417ق.، ج 2: 111).
2ـ2) تأثیر رفتارهای فردی بر حیات جمعی و بر عکس آن
وجود سنّت عقوبت و عذاب دنیوی برای همة افرادی که در یک جامعة ظالم زندگی میکنند، نشاندهندة تأثیرگذاری رفتارهای فردی بر سرنوشت و حیات جمعی است، همچنانکه نوع جامعه و رفتارها و عملکرد آن نیز بر افراد تأثیر میگذارد. در بسیاری از آیات قرآن کریم به أَجَلِ جمعی و گروهی اشاره میکند؛ از جمله: ﴿وَ ما أَهْلَکْنا مِنْ قَرْیَةٍ إِلاَّ وَ لَها کِتابٌ مَعْلُومٌ * ما تَسْبِقُ مِنْ أُمَّةٍ أَجَلَها وَ ما یَسْتأخِرُون: ما اهل هیچ شهر و دیارى را هلاک نکردیم، مگر اینکه اجل معیّن (و زمان تغییرناپذیرى) داشتند. * هیچ گروهى از اجل خود پیشى نمىگیرد و از آن عقب نخواهد افتاد» (الحجر/ 5ـ4). نیز میفرماید: ﴿أَ وَ لَمْ یَنْظُرُوا فی مَلَکُوتِ السَّمَواتِ وَ الْأَرْضِ وَ مَا خَلَقَ اللَّهُ مِنْ شَیْءٍ وَ أَنْ عَسَى أَنْ یَکُونَ قَدِ اقْتَرَبَ أَجَلُهُمْ فَبِأَیِّ حَدِیثٍ بَعْدَهُ یُؤْمِنُون: آیا در حکومت و نظام آسمانها و زمین و آنچه خدا آفریده است، (از روى دقّت و عبرت) نظر نیفکندند؟! (و آیا در این نیز اندیشه نکردند که) شاید پایان زندگى آنها نزدیک شده باشد؟! (اگر به این کتاب آسمانى روشن ایمان نیاورند،) بعد از آن به کدام سخن ایمان خواهند آورد﴾ (الأعراف/ 185).
در این آیات نیز به اجل گروهی و جمعی اشاره میکند و این در حالی است که تعدادی از افراد یک جامعه معمولاً در یک زمان واحد نمیمیرند و غالباً افراد دارای زمان مرگ متفاوتی هستند. امّا وقتی که به صورت یک گروه اجتماعی به آنها مینگریم و آنها را یک مجموعه تلقّی میکنیم، در ظلم، عدالت، خیر و شرّ بر یکدیگر تأثیر میگذارند و در این صورت است که اجل واحدی هم دارند و این اجل گروهی، همان اجل امّت است (ر.ک؛ طباطبائی، 1363، ج 8: 86؛ زحیلی، 1418ق.، ج 8: 194 و عبده و رشید رضا، 1990م.، ج 8: 362ـ357).
علاّمه دربارة اجل و مهلت امّتها مینویسد: «امم و جوامع بشرى هم مانند افراد داراى عمرى معیّن و اجلى محدودند» (طباطبائی، 1374، ج 8: 107). هر امّتى حیاتى اجتماعى، وراء حیات فردى که مخصوص تکتک افراد است دارد و حیات اجتماعى هر امّت از بقاء و عمر آن مقدارى را دارد که خداى سبحان برایش مقدّر کرده است و نیز از سعادت، شقاوت، تکلیف، رشد، ضدّ رشد، ثواب و عقاب سهمى دارد که خداى تعالى برایش معیّن فرموده است و این حقیقت از چیزهایى است که تدبیر الهى عنایتى به آن دارد، همچنانکه در تکتک انسانها طابق النّعل بالنّعل چنین تقدیرهایی را مقدّر فرموده است» (همان، ج10: 106).
3ـ2) توجّه اسلام به امر اجتماع
اسلام دینى است که بنیان خود را بر اجتماع نهاده است و نیز این معنا را به صراحت اعلام کرده است و در هیچ شأنى از شئون بشرى مسألة اجتماع را مهمل نگذاشته، روح اجتماع را به نهایت درجة امکان در کالبد احکام خود دمیده است. اوّلین ندایى که از بشر برخاست و براى اوّلین بار بشر را دعوت نمود که به امر اجتماع اعتناء و اهتمام بورزد، ندایى بود که شارع اسلام و خاتم انبیاء (علیهمالسّلام) سر داد و مردم را دعوت کرد به اینکه آیاتى را که از ناحیة پروردگارش به منظور سعادت زندگى اجتماعى و پاکى آنان نازل شده، پیروى کنند؛ مانند این آیات که مىفرماید: ﴿وَ أَنَّ هذا صِراطِی مُسْتَقِیماً فَاتَّبِعُوهُ وَ لا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُمْ: و اینکه راه من مستقیم است. پس مرا پیروى کنید و به دنبال راههاى دیگر مروید که شما را متفرّق مىسازد﴾ (الأنعام/153) و ﴿وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعاً وَ لا تَفَرَّقُوا: همگى به ریسمان خدا چنگ بزنید و متفرّق مشوید﴾ (آلعمران/103). تا آنجا که به مسألة حفظ مجتمع از تفرّق و انشعاب اشاره نموده است و مىفرماید: ﴿وَ لْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلَى الْخَیْرِ وَ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ، وَ لا تَکُونُوا کَالَّذِینَ تَفَرَّقُوا وَ اخْتَلَفُوا مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْبَیِّناتُ: باید از شما گروهى باشند که مردم را به سوى خیر دعوت نموده، امر به معروف و نهى از منکر کنند و ایشان تنها رستگاران هستند و شما مانند آن اقوام مباشید که فرقهفرقه شدند و بعد از آنکه آیاتى روشن بر ایشان آمد، باز اختلاف کردند﴾ (آلعمران/ 105). آیاتى دیگری نیز هست که به صورت مطلق مردم را به اصل اجتماع، اتّحاد و عدم تفرقه دعوت مىکند (برای نمونه؛ الحجرات/10 و الأنفال/ 46) و در آیات دیگری (مانند: المائده/2 و آلعمران/104) که به تشکیل اجتماعى خاص، یعنى خصوص اجتماع اسلامى بر اساس اتّفاق و اتّحاد و به دست آوردن منافع و مزایاى معنوى و مادّى آن دعوت مىکند (ر.ک؛ طباطبائی، 1374، ج 4: 150ـ148).
علاّمه طباطبائی نیاز اجتماعی را دلیل روی آوردن انسان به زندگی اجتماعی میداند و چنین مینویسد: «انسان هرگز جز سعادت و کامرانی خویش را در زندگی نمیخواهد و نمیجوید که البتّه این سعادت جز در سایة تأمین کامل همة وسایل زندگی ممکن نیست. از طرف دیگر، بشر با فهم خدادادی خویش درک میکند که هرگز نمیتواند همة این نیازمندیها را به تنهایی به دست آورد و آماده سازد و بدین وسیله، سعادت دلخواه خویش را تأمین نماید؛ زیرا بدیهی است که تحصیل همة احتیاجات زندگی از توانایی یک فرد، هرچند نیرومند، بیرون است. از این رو، ناچار برای رفع نیازمندیهای خویش با افراد همنوع خود همکاری کرده، به صورت دستهجمعی به تحصیل وسایل حیاتی خود میپردازد» (همان، بیتا: 8ـ7).
بنابراین، زندگی اجتماعی عرصة تعاملات جامعه و افراد آن است. افراد از محیط اجتماعی خود و جامعه نیز از افراد اثر میپذیرند. قرآن کریم مناسبات اجتماعی را در سعادت و کمال انسان ضروری میداند و تکالیف اصلاحی اجتماعی برای افراد معیّن میکند و بر انجام آن تأکید میورزد. از نظر قرآن، سرنوشت جامعه و افراد، مستقلّ از هم نیست و صلاح و فساد آنها با یکدیگر پیوند خورده است.
4ـ2) حیات و اصالت جامعه در برابر اصالت فرد
علاّمه طباطبائی دربارة هویّت و شخصیّت مستقل براى اجتماع از دیدگاه اسلام مینویسد: «قرآن کریم غیر از آنچه که براى افراد هست، وجود، عمر، کتاب، نیز حتّى شعور، فهم، عمل، اطاعت، و معصیت را براى اجتماع قایل است؛ مثلاً دربارة کتاب خاص برای هر امّت مىفرماید: ﴿کُلُّ أُمَّةٍ تُدْعَى إِلَى کِتابِهَا: و هر امّت به سوى کتاب خود خوانده مىشود﴾ (الجاثیه/ 28). دربارة درک و شعور هر امّت مىفرماید: ﴿زَیَّنَّا لِکُلِّ أُمَّةٍ عَمَلَهُمْ: عمل هر امّت را براى آن امّت زینت قرار دادیم. در نتیجه، زشت را زیبا و زیبا را زشت مىیابند﴾ (الأنعام/ 108) و دربارة عمل بعضى از امّتها فرموده است: ﴿مِنْهُمْ أُمَّةٌمُقْتَصِدَةٌ: گروهى از آنها معتدل و میانهرو هستند﴾ (المائده/ 66). دربارة طاعت امّت فرموده است: ﴿أُمَّةٌ قائِمَةٌ یَتْلُونَ آیاتِ اللَّهِ: امّتى است قایم و شبزندهدار که آیات خدا را تلاوت مىکنند﴾ (آلعمران/ 113). دربارة معصیت امّتها فرموده است: ﴿وَ هَمَّتْ کُلُّ أُمَّةٍ بِرَسُولِهِمْ، لِیَأْخُذُوهُ وَ جادَلُوا بِالْباطِلِ لِیُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ فَأَخَذْتُهُمْ فَکَیْفَ کانَ عِقابِ: و هر امّتى در پى آن بود که توطئه کند و پیامبرش را بگیرد (و آزار دهد) و براى محو حق به مجادلة باطل دست زدند، امّا من آنها را گرفتم (و سخت مجازات کردم). ببین که مجازات من چگونه بود!﴾ (غافر/ 5). نیز دربارة خلافکارى امّت فرموده است: ﴿وَ لِکُلِّ أُمَّةٍ رَسُولٌ فَإِذَا جَاءَ رَسُولُهُمْ قُضِیَ بَیْنَهُمْ بِالْقِسْطِ: براى هر امّت رسولى است. پس همین که رسول آنان آمد، در میان آنها به قسط داورى شد﴾ (یونس/ 47).
از همین جاست که مىبینم قرآن همان عنایت را که به سرنوشت اشخاص دارد، به داستان و تاریخ امّتها نیز دارد (ر.ک؛ طباطبائی، 1374، ج 4: 153ـ152).
وی ضمن بیان تأثیرگذاری و تأثیرپذیری فرد و جامعه دربارة تأثیر رفتارهای فردی بر حیات جمعی و برعکس آن مینویسد: «فعل و انفعال اجتماع شعور در فکر و افعال افراد جامعه تأثیر میگذارد، همچنان که رفتارهای فردی بر حیات جمعی دارد. به همین دلیل است که اسلام مهمترین احکام و شرایع خود از قبیل حج، جهاد، نماز، انفاق و به طور کلّی، تقواى دینى را بر اساس اجتماع قرار داده است و قواى حکومت اسلامى را حافظ و مراقب تمامى شعایر دینى و حدود آن کرده است و علاوه بر آن، فریضة دعوت به خیر و امر به معروف و نهى از تمام منکرات را بر عموم واجب نموده است» (همان: 154).
وی متذکّر میشود که قرآن کریم علاوه بر اصلاح فردی، بر اصلاح اجتماعی نیز تأکید کرده است و در این باره مینویسد: «اسلام صلاحیّت خود را براى هدایت مردم به سوى سعادت و پاکى حیات ایشان ثابت کرده است. خداوند متعال میفرماید: ﴿هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَ دِینِ الْحَقِّ: او کسى است که رسول خود را با هدایت و آیین حق فرستاد﴾ (التّوبه/ 33). سعادت انسان امری است مرکّب از سعادت روح و سعادت جسم و یا به عبارت دیگر، سعادت او در آن است که از یک سو، از نعمتهاى مادّى برخوردار شود و از سوى دیگر، جانش با فضایل اخلاقى و معارف حقّة الهیّه آراسته گردد. در این صورت است که سعادت دنیا و آخرت انسان ضمانت مىشود و امّا فرو رفتن در لذایذ مادّى و به کلّى، رها کردن سعادت روح، چیزى جز بدبختى نمىتواند باشد» (طباطبائی، 1374، ج 4: 165ـ162).
5ـ2) اولویّت امر به معروف، نهی از منکر و اصلاح امور مردم و جامعه
قرآن کریم به منظور برپایی جامعهای سالم و سرشار از فضایل و تهی از رذایل، بر نظارت عمومی و همگانی همة افراد جامعه بر رفتار یکدیگر تأکید میکند و میفرماید که این نظارت با امر به معروف و نهی از منکر محقّق میشود. در قرآن کریم، امر به معروف و نهی از منکر مورد تأکید قرار گرفته است و به عنوان دو واجب در میان فروع دین مطرح شده است و وظیفهای است که مسلمانان در برابر یکدیگر در محدودة جامعة اسلامی و برای تضمین سلامت جامعه از زشتیها ایفا میکنند.
هدف اصلی رسالت انبیاء تربیت و تزکیة انسانهاست و امر به معروف و نهی از منکر کارکرد مؤثّری در تربیت انسان دارد. پیامبران و اولیای الهی نیز برای اینکه جامعه را از آفتها و انحرافها پاک نمایند، همواره قوم خود را از منکرات نهی میکردند و آنها را به کارهای پسندیده و حسنه دعوت مینمودند و بدین ترتیب، امر به معروف و نهی از منکر را سرلوحة دعوت خود قرار میدادند.
امر به معروف و نهی از منکر یکی از سنّتهای مهمّ همة ادیان الهی، بهویژه دین مبین اسلام است (الأعراف/ 65، 80، 81و 85؛ هود/ 50، 62 و 84؛ النّمل/ 45؛ الأنبیاء/ 56 و ...) و نباید گمان کرد که این امر فقط در عرصة اصلاح فردی و اخلاقی جریان دارد، بلکه در اصلاح و سامانبخشی عرصههای اجتماعی بسیار مؤثّر است. البتّه تقدّم اصلاح خویش بر اصلاح جامعه، الزاماً تقدّم زمانی نیست، بلکه تقدّم رُتبی هم هست. لذا دستاندرکاران امور جامعه هر اندازه به اصلاح خود پرداخته باشند، توفیق بیشتری را در اصلاح جامعه به دست خواهند آورد و همزمان باید به هر دو مقوله توجّه و اهتمام داشته باشند. خداوند متعال دربارة ویژگی مؤمنان میفرماید: ﴿التَّائِبُونَ الْعابِدُونَ الْحامِدُونَ السَّائِحُونَ الرَّاکِعُونَ السَّاجِدُونَ الْآمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّاهُونَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ الْحافِظُونَ لِحُدُودِ اللَّهِ وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنینَ: توبهکنندگان، عبادتکاران، سپاسگویان، سیاحتکنندگان، رکوعکنندگان، سجدهآوران، آمران به معروف، نهىکنندگان از منکر و حافظان حدود (و مرزهاى)الهى، (مؤمنان حقیقىاَند) و بشارت ده به (اینچنین) مؤمنان﴾ (التّوبه/112).
علاّمه در تفسیر این آیه بیان میدارد که این جمله مؤمنان را به نیکوترین صفات آنان توصیف مىکند. مؤمنین بهخاطر اینکه از غیر خدا به سوى خدا بازگشتند، تائبان، چون او را مىپرستند عابدان، و چون با زبان حمد و سپاس او گویند، حامدان، چون با قدمهاى خود از این معبد به آن معبد مىروند، سائحان و بهخاطر رکوع و سجود خود راکعان و ساجدان هستند. این وضع ایشان در حال انفراد است، امّا وضع ایشان نسبت به حال اجتماع بدین صورت است که آنها مانند دیدبانانى هستند که اجتماع خود را به سوى خیر سوق مىدهند؛ یعنى امر به معروف و نهى از منکر نموده، حدود خدایى را حفظ مىنمایند، نه در حال انفراد، نه در حال اجتماع، نه در خلوت و نه در ظاهر از آن حدود تجاوز نمىکنند. علاّمه در ادامه مینویسد: «خداوند متعال در این آیه ابتدا اوصاف فردی مؤمنان را ذکر نمود و بعد اوصاف اجتماعی آنها را که ناشى از ایمان آنان است، بیان نموده است و میفرماید که مؤمنان با امر به معروف و نهى از منکر اجتماع صالحى را به وجود مىآورند» (طباطبائی، 1374، ج 9: 540). علاّمه طباطبائی در تفسیر آیة 104 سورة آلعمران مینویسد: «امر به معروف و نهى از منکر از لوازم و واجبات اجتماع معتصم به حبلاللَّه است» (همان، ج 3: 577).
دین اسلام علاوه بر اینکه قواى حکومت اسلامى را حافظ و مراقب تمام شعایر دینى و حدود آن کرده است و فریضة دعوت به خیر، امر به معروف و نهى از تمام منکرات را بر عموم واجب نموده است، براى حفظ وحدت اجتماعى هدف مشترکى را ـ که همان سعادت حقیقى، (نه خیالى) و رسیدن به قرب و منزلت نزد خدا است ـ براى جامعه اعلام نموده است (ر.ک؛ همان، ج 4: 155). دعوت به خیر باعث ثبات و استقرار عقاید حقّه در دلها مىشود و امر به معروف و نهى از منکر موانعى را که نمىگذارد عقاید حقّه در دلها رسوخ کند، از سر راه بر مىدارد (ر.ک؛ همان: 203).بنابراین، خداى سبحان امر به معروف و نهى از منکر را یکى از مشخّصات روحى اسلام، بلکه یکى از پایههایى نامیده که دین خود را بر اساس آن بنا نهاده و استوار ساخته است (ر.ک؛ همان، ج 6: 242).
3ـ ویژگیهای گرایش اجتماعی درتفسیر المیزان
تفسیر المیزان به عنوان یکی از بارزترین تفاسیر معاصر با گرایش اجتماعی است که برخی از ویژگیهای آن به شرح ذیل است (ر.ک؛ همان: 25ـ18):
1ـ3) عقلگرایی در تفسیر المیزان
عقلگرایی یکی از ویژگیهای تفسیر با گرایش اجتماعی است. دکتر ذهبی ضمن اشاره به گرایش اجتماعی در تفسیر، امتیازهایی را برای آن برمیشمرد و اشکال آن را آزادی زیاد عقل در تفسیر میداند که برخی حقایق شرعی را به صورت مجاز یا تمثیل ارایه میکند و به سوی روش معتزله پیش میرود (ر.ک؛ ذهبی، 1424ق.، ج 2: 447ـ401). این در حالی است که محمّدهادی معرفت، گسترش عقلگرایی در این گرایش را از امتیازات آن میداند که جلوی روایات ضعیف و جعلی را در تفسیر میگیرد (ر.ک؛ معرفت، 1418ق.، ج 2: 453). با توجّه به اینکه عقلگرایی یکی از مشخّصههای بارز تفاسیر معاصر با گرایش اجتماعی است، لذا علاّمه طباطبائی نیز تبحّر کمنظیری در تفکّر عقلى داشتند. لذا هر آیة مورد بحث را طورى تفسیر مىنمودند که اگر در بین مبادى بیّن یا مبیّن عقلى دلیل یا تأییدى وجود داشت، از آن در خصوص معارف عقلى و نه احکام تعبّدى به عنوان استدلال یا استمداد بهرهبردارى شود.
ارزشگذاری مصلحان اجتماعی به عقل سبب شد تا در فهم قرآن نقش مهمّی را به عقل واگذار کنند و همچنین برداشت آنان از قرآن در جستجوی پاسخگویی به نیازهای مردم و اصلاح امور جامعة اسلامی بود و رنگ اجتماعی داشت، بهگونهای که حتّی از آیات به ظاهر اخلاقی، تاریخی، عبادی، مسائل اجتماعی را استنباط میکردند. آمیختگی این دو ویژگی که محصول دو اصل مهمّ اندیشة اصلاحی، یعنی عقلگرایی و جامعهنگری بود، موجب پدید آمدن مکتب عقلی ـ اجتماعی در تفسیر شد و پیروان بسیاری یافت.
تفسیر عقلی در هر زمانی ممکن است جهتگیریها و گرایشهای خاصّی داشته باشد. گاهی این گرایشها در پاسخگویی به شبهات و یا طرح مباحث کلامی، سیاسی و حرکتهای آزادیبخش و ضدّ استبدادی است و گاهی تفسیر عقلی به صورت طرح مباحث عرفانی، اشاری و یا علمی، اجتماعی و فرهنگی عصر مفسّر است.
علاّمه طباطبائى معتقد است آیات قرآن با تأکید تمام، به تدبّر، تعمّق و کوشش در معرفت خدا و آیات الهى بهوسیلة تفکّر، تذکّر، نظر و استدلالهای عقلى دعوت مىکند و روایات متواتر معنوى نیز در همین معنى آمده است. معنى ندارد به مقدّمهاى که نتیجهاى را در پى دارد، امر شود، امّا خود نتیجة ممنوع باشد. لذا دعوت به تذکّر و تفکّر، براى معرفت و شناخت و دستیابى به حقیقت است، نه براى چیز دیگر (ر.ک؛ طباطبائی، 1417ق.، ج 8: 153).
2ـ3) علمگرایی در تفسیر المیزان
از ویژگیهای تفاسیر معاصر با گرایش اجتماعی، علمگرایی است. بنابراین، از آنجا که علاّمه طباطبائی آشنایى کاملی نسبت به مبادى برهان و شرایط مقدّمات آن داشتند، در تفسیر آیات قرآن کریم هیچ گاه براى فرضیّة علمى، ارج برهانى قایل نبودند و از استناد به هر گونه فرضیّة غیرمبرهن در تفسیر آیه پرهیز مىنمودند و پیشرفت علوم و صنایع را سند صحّت آن فرضیّه نمىدانستند و همواره خطر احتمال تبدّل آن فرضیّه را به فرضیّة دیگر در نظر داشتند و مىفرمودند ثابت را که قرآن کریم است، نمىتوان به متغیّر که فرضیّههاى زودگذر علمى است، تفسیر نمود و یا بر آن تطبیق داد (ر.ک؛ همان، 1374: 22). در تفسیر المیزان علاوه بر تفسیر اجمالی و فشردة آیات، گاهی مباحث علمی، اجتماعی، تاریخی، فلسفی و ... بحثهای بسیار عمیق و مهمّی را که به مناسبتی با بعضی از آیات تناسب دارد، آورده است (ر.ک؛ کلانتری، 1377: 10). به عنوان نمونه در سورة مائده از آیة 27 به بعد داستان دو فرزند حضرت آدم (ع) نقل شده است و جریان به کشته شدن یکی از آن دو به دست دیگری منتهی میشود. خداوند متعال در آیة 31 بیان میکند که فرزند آدم چگونه از دیدن یک کلاغ که زمین را میکاوید، به این نکته پی برد که باید جسد را دفن کند. علاّمه طباطبائی در ذیل این آیه یک بحث علمی پیرامون «معناى احساس و اندیشیدن» را آورده و میگوید: «علم، هدایت است و هر هدایتى از ناحیة خداست. پس تمام علوم به تعالیم الهى است» (طباطبائی، 1417ق.، ج 5: 306).
همچنین وی در ذیل آیة 213 سورة بقره مباحث علمی مفصّلی از جمله دربارة آغاز پیدایش انسان، ترکیب یافتن انسان از تن و روان، ادراک واقعی انسان و ارتباط او با جهان، علوم عملی انسان، اینکه انسان موجودات دیگر را به سود خود استخدام میکند، انسان طبعاً مدنی است، پدید آمدن اختلاف در میان انسانها، رفع اختلاف بهوسیلة دین، زندگی انسان بعد از دنیا، و ... را بیان کرده است (ر.ک؛ کلانتری، 1377: 11).
4ـ آگاهی مؤلّف از مسائل اجتماعی و تحوّلات آن
هدف اصلی مفسّرانی که قرآن را از بُعد اجتماعی هم تفسیر کردهاند، بازگشت به آموزهای قرآن و آوردن این کتاب به متن زندگی مردم است. بینش مفسّران اجتماعی ارایة یک نظام دینی است که حرکت، سازندگی و مسئولیّت در جامعه را القا کند (ر.ک؛ ایازی، 1384، ج 34: 76ـ74). علاّمه طباطبائی نیز ضمن آگاهی نسبت به مسائل و نیازهای جامعه در صدد ارایة راه حل آنها از قرآن کریم است. وی با چنین درکی از جامعه در ترسیم وضعیّت حوزههای علمیّه چنین میگوید: «وقتی به قم آمدم، مطالعهای در وضع تحصیلی حوزه کردم و یک فکری دربارة نیاز جامعة اسلامی، بین آن نیاز و آنچه موجود بود، چندان تناسبی ندیدم. جامعة ما احتیاج داشت که به عنوان جامعة اسلامی، قرآن را درست بشناسد و از گنجینههای علوم این کتاب عظیم الهی بهرهبرداری کند، ولی در حوزههای علمیّه حتّی یک درس رسمی تفسیر قرآن وجود نداشت. جامعة ما برای اینکه بتواند عقاید خودش را در مقابل عقاید دیگران عرضه کند و از آنها دفاع نماید، به قدرت استدلال عقلی احتیاج داشت. میبایست درسهایی در حوزه وجود داشته باشد تا قدرت تعقّل و استدلال دانشجویان را بالا ببرد. چنین درسهایی در حوزه تدریس نمیشد. روحانیّت به عنوان قشری از جامعه که عهدهدار رهبری معنوی مردم است، باید آراسته به فضایل اخلاقی و آشنا به رموز معنوی باشد. چنین تعلیم و تربیت معنوی و اخلاقی هم وجود نداشت» (یادنامة علاّمه طباطبائی(ره)، 1363، ج 1: 196).
از دیگر ویژگیهای علاّمه طباطبائی به موارد زیر میتوان اشاره نمود که عبارتند از:
علاّمه طباطبائی مسائل احکام اسلام و فقه را تنها از زاویة احکام فردی نمیبیند. وی ضمن درک نیازها و مشکلاتی که گریبانگیر جامعه است، به دنبال ارایة راه حلهای برگرفته از آیات قرآن کریم است. ایشان تلاش نموده تا آیات قرآن را بر زندگی و نیز اوضاع و احوال و نیازهای عصر جدید مردم تطبیق نماید. همّ و غمّ وی ایجاد ارتباط میان آیات الهی و موقعیّت اجتماعی و تمدّن و تحوّلات روز است (ر.ک؛ ایازی، 1381: ج34: 76ـ74). توجّه به دیدگاههای قرآن دربارة روابط اجتماعی مسلمانان با هم با گفتارى پیرامون مرابطه در جامعة اسلامى (ر.ک؛ طباطبائی، 1417ق.، ج 4: 133ـ91)، توجّه به مسألة وحدت و همبستگی امّت اسلامی (ر.ک؛ همان، ج 3: 372ـ 369) و اهتمام نسبت به مسألة ارتباط مسلمانان با ملل دیگر و اصل نفی سبیل در سیاست خارجی اسلام (ر.ک؛ همان، ج 5: 116).
نتیجهگیری
در حالی که مفسّران متقدّم تلاش میکردند تا با تفسیر رهنمودهای اخلاقی فردی قرآن کریم رسالت خود را انجام دهند، با مطالعه و بررسی تفاسیر اجتماعی ـ که کتاب ارزشمند المیزان فی تفسیر القرآن از جملة آنهاست، بدین نتیجه میرسیم که بهرهمندی از آموزههای قرآن در سراسر زندگی مردم در ابعاد مختلف فردی و اجتماعی، از اهداف اصلی مفسّرانی است که قرآن را از بُعد اجتماعی تفسیر کردهاند.
علاّمه طباطبائی ضمن تفسیر آیات قرآن کریم، حرکت، سازندگی و مسئولیّتپذیری را در جامعه مورد تأکید قرار داده است و به این نکته اشاره مینمایند که قرآن هدف رسالت خود را برقراری قسط و عدالت و ایجاد نظام اسلامی، اصلاحطلبی، تلاش، مبارزه و دفاع از مسلمانانمعرّفی میکند. با بررسیهای به عمل آمده به این نتیجه میرسیم که علاّمه طباطبائی مانند دیگر مفسّرانی که با گرایش اجتماعی به تفسیر آیات قرآن کریم پرداختهاند، نسبت به تفسیر آیاتی از قرآن که مسائل اجتماعی را بیان میکنند، توجّه و اهتمام داشته است و ضمن آگاهی از مشکلات مسلمانان و تطبیق آیات قرآن بر زندگی مردم، به دنبال ارایة راهکارهایی برای درمان مشکلات اجتماعی است. وی به آموزههای تربیتی و ارشادی قرآن نیز توجّه داشته است و متذکّر میشود که وجود سنّتهای تاریخی و اجتماعی در قرآن و توجّه به آنها موجب هدایت و تربیت انسان میشود. ایشان علاوه بر پاسخگویی به شبهات و اشکالهایی که مخالفان نسبت به اسلام و قرآن مطرح کردهاند، بیان مینمایند که اسلام دین عقل، قانون و مصدر خیر ، برکت و اصلاح جامعه است.
از جمله اهداف علاّمه طباطبائی مانند هر مفسّر اجتماعی دیگری، بازگشت آموزههای قرآن به متن زندگی مردم است. وی بر این باور است که قرآن کتاب هدایت و زندگی است و در این هدایت شایسته است که تفسیر به سمت و سوی نزدیک کردن قرآن با واقعیّتها و عینیّت بخشیدن به مفاهیم هدایتی و اصلاحی آن در ابعاد مختلف پیش برود. از همین روی، تکیه بر پیوند قرآن با واقعیّتهای محسوس زندگی بشر مورد اهتمام و توجّه علاّمه طباطبائی(ره) میباشد.